بی حضور

لغت نامه دهخدا

بیحضور. [ ح ُ ] ( ص مرکب ) غایب. || غافل و بی خبر. ( ناظم الاطباء ) :
ترا که در لب نوشین هزار گونه شفاست
چرا همیشه مرا بیحضور باید داشت ؟ملاشانی تکلو ( از آنندراج ).|| مضطرب. || آزرده و رنجیده. || خشمناک. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

تنگ دل و افسرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم