لغت نامه دهخدا
اشدق. [ اَ دَ ] ( اِخ ) ( 3 - 70 هَ. ق. / 624 - 690 م. ). ابوامیه ، عمروبن سعیدبن عاص اموی قرشی. امیری از خطیبان بلیغ بشمار میرفت. وی از طرف معاویه و پسرش یزید والی مکه و مدینه بود. و مردم شام او را دوست میداشتند و چون مروان بن حکم درصدد مطالبه خلافت برآمد، اشدق به وی یاری کرد و مروان وی را به ولایت عهد پس از عبدالملک پسرش تعیین کرد. ولی هنگامی که عبدالملک بفرمانروائی رسید، بر آن شد که اشدق را از ولایت عهد خلع کند، و اشدق سرپیچی کرد. و در همان هنگام که عبدالملک به «رحبه » رفته بود تا با زفربن حرث کلابی نبرد کند، اشدق موقع را مغتنم شمرد و دمشق را بتصرف آورد و مردم آن شهر خلافت وی را پذیرفتند و با او بیعت کردند. آنگاه عبدالملک بسوی دمشق بازگشت اما عمرو از ورود وی ممانعت کرد. عبدالملک شهر را محاصره کرد و با او بنرمی پرداخت تا دروازه های شهر را بگشود و عبدالملک داخل شهر شد. اشدق در پناه پانصد تن جنگاور از وی جدا شد اما عبدالملک منتظر فرصت بود و سرانجام او را کشت. و او را بسبب فصاحتی که داشت ، اشدق میخواندند. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 732 ). و جاحظ در کتاب التاج آرد: از عبدالملک بن مروان و عمروبن سعید اشدق حکایت کنند که عبدالملک چندین سال برای کشتن اشدق در کمین بود تا وی را کشت چنانکه وی گاهی این امر را بتأخیر می انداخت و گاه بدان همت میگماشت و گاه منصرف میشد و زمانی اقدام میورزید تا وی را بکشت. ( کتاب التاج ص 66 ). و درحاشیه کتاب التاج آمده است : ابن درید در کتاب اشتقاق ( ص 49 ) مینویسد: عمروبن سعیدبن عاص به اشدق معروف بود و لقب دیگر وی «لطیم الشیطان » بود. در حالی که ابن زبیر در مکه مطالبه خلافت میکرد، خبر واقعه اشدق که به وی رسید بالای منبر رفت و پس از درود بر خدا وسپاس از نعم او گفت : ابوذبان ( عبدالملک ) لطیم الشیطان را کشت : «و کذلک نولی بعض الظالمین بعضاً بما کانوا یکسبون »... و صاحب المستطرف ( ج 2 ص 44 ) آرد: وجه تسمیه وی به اشدق این است که کنج دهان او کج بود. و رجوع به حاشیه ص 66 و ص 198 و 199 کتاب التاج جاحظ و مروج الذهب مسعودی ج 5 ص 198، 334، 339 و کامل ابن اثیر ( حوادث سال 69 هَ. ق. ) و البیان والتبیین ج 1 ص 121، 122، 184، 185 شود.