جلابی. [ ج َل ْ لا ] ( حامص ) فروختن دواب ،مثلا کسی اسبان لاغر و زبون را چاق و کوک کرده به قیمت گران بفروشد چنانکه گویند: اسب جلابی است ؛ یعنی محض خوش ظاهر است تهی ندارد بلکه مطلق امثال این چیزها را جلابی گویند نه تنها اسب را و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و صاحب تذکره دولتشاهی نوشته است که در این هفته گوسپندی چند بجلابی بسرخس برده بود که بفروشد. ( آنندراج ). رجوع به جَلابی شود : ور بمشرق روی بسیاحی ور بمغرب روی بجلابی.سعدی. جلابی. [ ج َل ْ لا ] ( ص نسبی ) نسبت است به جَلاّب. ( لباب الانساب ). رجوع به جلاب شود. جلابی. [ ج ُل ْ لا ] ( اِخ ) رودی به حران. ( دمشقی ). جلابی. [ ج َل ْ لا ] ( اِخ ) احمدبن علی بن احمد مکنی به ابوسعید از مردم ساو قریه ای بخوارزم و از محدثان است. سمعانی از وی حدیث شنیده و گوید: ولادت او به سال 471 هَ. ق. بود. ( لباب الانساب ). جلابی. [ ج ُل ْ لا ] ( اِخ ) علی بن محمدبن محمد طیب مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن المغازلی از محدثان فاضل و دانشمند است. وی از ابوالحسن علی بن عبدالصمد واسطی و ابوبکر خطیب و جز ایشان روایت کند و از او ابوالقاسم علی بن طراد زینبی و جز او روایت دارند. ذیل تاریخ واسط از اوست. وی در دجله بغداد به سال 534 هَ. ق. غرق شد. ( از لباب الانساب ).
فرهنگ فارسی
هجویری ابو الحسن علی بن عثمان بن ابو علی از عارفان و نویسندگان قرن پنجم ( ف. ۴۶۵ ه. ق . ) جلابی از مریدان شیخ ابو الفضل محمد بن حسن ختلی است و جز او بسیاری از مشایخ را نیز دیدارواز آنان در کتاب خود نقل قول کرده است کتاب معروف کشف المحجوب ازوست . علی بن محمد بن محمد طیب مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن المعازلی از محدثان فاضل و دانشمند است وی از ابوالحسن علی بن عبدالصمد واسطی و ابوبکر خطیب و جز ایشان روایت کند و از او ابوالقاسم علی بن طراد زینبی و جز او روایت دارند .
دانشنامه عمومی
جلابی، روستایی در دهستان جلابی بخش تخت شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان ایران است. این روستا، مرکز دهستان جلابی است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۶۶۹ نفر ( ۱۸۳ خانوار ) بوده است.