جروح

لغت نامه دهخدا

جروح. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جُرح ؛ به معنی زخم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). ریشها. زخمها. رجوع به جرح شود : و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف والاذن بالاذن و السن بالسن والجروح قصاص الخ ، ( قرآن 45/5 ).
محتسب خم شکست و من سر او
سن بالسن و الجروح قصاص.حافظ.

فرهنگ فارسی

زخمها، جرح جمع
( اسم ) جمع جرح زخمها.
بمعنی زخم ریشها زخمه

دانشنامه عمومی

جروح ( به عربی: جروح ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه عقیربات واقع شده است. جروح ۱٬۲۲۳ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم