لغت نامه دهخدا
عاقبت چون ز کینه شد سرمست
تهمتی از دروغ بر من بست.نظامی.کار زلف تست مشک افشانی عالم ، ولی
مصلحت را تهمتی بر نافه چین بسته اند.حافظ.فسرده دل ما بود زیب ساغر ما
به هرزه تهمت می بر سفال خود بستم.طالب آملی ( از آنندراج ).ای تهمت چین بسته به زلف شب اندوه
یکبار ببین جبهه صبح طرب ما.طالب آملی ( از آنندراج ).نخواهم رفت از کویت غلام حلقه درگوشم
چرا می بندی از زنجیر این تهمت به پای من.عبدالغنی قبول ( از آنندراج ).رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.