انتظار کردن

لغت نامه دهخدا

انتظار کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) منتظر بودن. انتظار کشیدن : نظر در قعر چاه افکند اژدهائی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظارمیکرد. ( کلیله و دمنه ). انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زایَد... ( کلیله و دمنه ).
هرکو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد.سعدی.تطنف ؛ انتظار کردن. عکم فلاناً؛ انتظار کرد. اعتکاف ؛ انتظار چیزی کردن. امشاء؛ انتظار کردن دوا را که شکم راند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

منتظر بودن انتظار کشیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال چای فال چای فال انگلیسی فال انگلیسی