بسره

لغت نامه دهخدا

( بسرة ) بسرة.[ ب ِ رِ ] ( ترکی ، اِ ) از این سو. ( مؤید الفضلاء ).
بسرة. [ ب َ رَ ] ( اِخ ) از آبهای بنی عُقیل در نجد. ( از معجم البلدان ). و رجوع به ص 179 همین کتاب شود.
بسره. [ ب ُ رَ / ب ُ س ُ رَ ] ( ع اِ ) بسرة، یک غوره خرما. واحدبسر. ج ، بُسَرات. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( ازآنندراج ). || آفتاب بوقت برآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : مرکب همایون در آغاز بسره عین و عین بسره مانند سیل مواج و...( دره نادره چ شهیدی ص 229 ). || نام مهره ای است و بدین معنی بدون الف و لام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سر نره سگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آنچه از گیاه از روی خاک برآید و قد نکشد چه در این حالت هنوز تر است. ( از متن اللغة: بسر ): و اول ما بداء من النبات بارض ثم جسیم ثم بسرة ثم صمعا ثم حشیش. ( منتهی الارب ).
بسره. [ ب ُ رَ/ ب ُ س ُ رَ ] ( اِخ ) بسرة، نام ربیبه نبی صلی اﷲ علیه و سلم که دختر ابی سلمه بود.و بدین معنی بدون الف ولام است. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
بسره. [ ب َ رَ ] ( اِخ ) بصره در لغت بمعنی بسیارراه است یعنی کثیرالطرق و آن شهری بود که از اطراف عرب و عجم در آن جمع می شده اند و آخر اعراب غلبه کردندو نام آن را معرب نموده بصره کردند. الان بتعریب مشهور است و منسوب به آنجا را بصری خوانند. ( انجمن آرا )( آنندراج ). و رجوع به الاصابة ج 1 ص 154و بصره شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس