اعزب

لغت نامه دهخدا

اعزب. [ اَ زَ ] ( ع ص ) مرد بی زن. ( ناظم الاطباء ). مرد بی زن. هوقلیل. او لاتقل : اعزب ، للرجل الذی لا اهل له و یقال : رجل عزب و امراءة عزباء. ( منتهی الارب ). آنکه او را زن نباشد. و این نادر است و بیشتر عَزَب و عزیب گویندو مؤنث آن عزباء است. ( از اقرب الموارد ). و فی الحدیث : ان النبی صلی اﷲ علیه و آله کان یعطی الاَّهل حظین و الاعزب حظاً. ( ناظم الاطباء ). || ( ن تف ) نعت تفضیلی از عزوب باشد چنانکه در: اعزب رأیاً من حافن. اعزب رأیاً من صارب. ( از یادداشتهای مؤلف ).

فرهنگ فارسی

مرد بی زن
مرد بی زن . آنکه او را زن نباشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چوب فال چوب فال ورق فال ورق فال نوستراداموس فال نوستراداموس