فارسیه

لغت نامه دهخدا

( فارسیة ) فارسیة. [ سی ی َ ] ( ع ص نسبی ) مؤنث فارسی. رجوع به فارسی و پارسی شود.
فارسیة. [ رِ سی ی َ ] ( اِخ ) منسوب به مردی بنام فارس. قریه ای باصفا و پر از بوستانها و باغهای پی درپی است که بر ساحل نهر عیسی در نزدیک بغداد واقع است. بین این قریه و قریه محول دو فرسنگ باشد. ( از معجم البلدان ).
فارسیة. [ سی ی َ ] ( اِخ ) قریه ای است در جزیره ٔبحرین. رجوع به فارسنامه ناصری چ سنگی ص 180 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث فارسی ۱ - زن فارسی ۲ - کلمه پارسی جمع : فارسیات .
قریه ای است در جزیره بحرین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت