خم گشته

لغت نامه دهخدا

خم گشته. [ خ َ گ َ ت َ/ ت ِ ] ( ن مف مرکب ) خم شده. ( ناظم الاطباء ). دولاشده. دوتاشده. منحنی شده. ( یادداشت بخط مؤلف ):
خم گشته ز بار آن عروسی.هاتفی.|| گوژپشت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خم شده دولا شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال چوب فال چوب فال آرزو فال آرزو فال ارمنی فال ارمنی