لغت نامه دهخدا
عمریست که در کمند عشقیم
قربانی بره بند عشقیم.حسن هروی ( از آنندراج ).چو گرگت دراندگزند سخن
نباشی اگر بره بند سخن.ظهوری ( از آنندراج ). || قومی است که قوچ جنگی پرورند و بجنگانند و به بهای گران فروشند و مدار آن جماعت بر بیع و شرای قوچ است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). || ( اِ مرکب ) ریسمان پای خیمه. ( آنندراج ) :
لقمه اش گوسفند پروار است
چه عجب بره بند این کار است.میریحیی کاشی ( از آنندراج ).از بس که خورده خون دلم را بجای شیر
آهوی چشم او بهمین بره بند شد.داراب بیگ جویا ( از آنندراج ).