بافرین

لغت نامه دهخدا

بافرین.[ ف َ ] ( ص مرکب ) مخفف قابل آفرین. درخور آفرین. لایق تحسین. باآفرین ، بآفرین. مقابل بنفرین :
سوی گرد گشتاسب شاه زمین
سزاوار گاه آن کی بافرین.دقیقی.بدانخانه [ آتشکده نوبهار ] شدشاه یزدان پرست
فرود آمد آنجا و هیکل ببست
نشست اندر آن خانه بافرین
پرستش همیکرد رخ بر زمین.دقیقی.ببست آن در بافرین خانه را
نهشت اندران خانه بیگانه را.دقیقی.جهاندار طهمورث بافرین
بیامد کمر بسته رزم و کین.فردوسی.یکی پور بد سوفرا را گزین
خردمند و پاکیزه و بافرین.فردوسی.توتازادی از مادر بافرین
پر از آفرین شد سراسر زمین.فردوسی.تبه کرد آن نشان و آن زمین را
ببرد آن بند شاه بافرین را.ویس و رامین.|| مقابل ملعون و گجسته. در خور رحمت. مرحوم. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

درخور آفرین، لایق تحسین: تو تا زادی از مادر بافرین / پر از آفرین شد سراسر زمین (فردوسی۱: ۳۹۷ ).

فرهنگ فارسی

مخفف آفرین

فرهنگ اسم ها

اسم: بافرین (دختر) (فارسی) (تلفظ: bāfarin) (فارسی: بافرین) (انگلیسی: bafarin)
معنی: بآفرین لایق تحسین، درخور آفرین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال راز فال راز فال فنجان فال فنجان فال مارگاریتا فال مارگاریتا