لغت نامه دهخدا
بهاءالدوله. [ ب َ ئُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) علی بن ابوالحسن بن مسعودبن مودود از خاندان غزنویان که در440 هَ. ق. حکومت کرده است. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به علی و طبقات السلاطین اسلام لین پول ص 259 شود.
بهاءالدوله. [ ب َ ئُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) علی بن احمد جامجی. از اوایل جوانی در ارتقای مدارج ملک و دولت و ارتفاع اعلام حشمت مجهود خود مبذول فرمود، تا آخر به اولین پایه از مراتب دولت که همت به اکتساب آن مصروف داشت ، برسید. آنچه در ایام شهامت او کفایت شده ، هرگز دربلاد هند کسی نشان نداده است و در ضمیر هیچ کس نگذشته است و یکی از این جمله فتح جاجنگر است. او راست :
پیش کار تو ای مبارک ایام
وی مقبل روزگار شادی فرجام
مپسند که رانه و مبشر باشند
کز تیغ تو صد رانه مبشر شد نام.
ایضاً:
زین پیش ز ما بود اگر بخشیدن
هر بیتی را خانه زر بخشیدن
اکنون چو دل و خزینه پر گشت و تهی
مائیم و زبان و... خر بخشیدن.
( از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 103 - 106 ).
بهاءالدوله. [ ب َ ئُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) منصوربن دبیس مکنی به ابی کامل ، سومین از امرای بنی مزید درمله متوفی در سال 479 هَ. ق. ( از طبقات السلاطین اسلام ص 108 ).