لغت نامه دهخدا
ولی آباد. [وَ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه واقع در 8 هزارگزی راه عمومی. دارای 120 تن سکنه است. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع در 2500 گزی شمال راه میاندوآب به بناب ، دارای 158 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
ولی آباد. [وَ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان زهرا از بخش بوئین شهرستان قزوین واقع در 3 هزارگزی راه عمومی ، دارای 267 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. موقع آن کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 159 تن. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و سردسیری است. سکنه آن 150 تن. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و لبنیات و پشم. شغل مردم آن زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان.سکنه آن 128 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
ولی آباد. [ وَ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان تنکابن.سکنه آن 300 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان بخش کلاردشت شهرستان نوشهر.سکنه آن 280 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جلگه افشار دوم بخش اسدآباد شهرستان همدان.سکنه آن 384 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان.سکنه آن 100 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
ولی آباد. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. سکنه 159 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).