لغت نامه دهخدا
حراء. [ ح ِ ] ( اِخ ) نام کوهی است به مکه در سه میلی آن. ( معجم البلدان ). نام کوهی است بشمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف بر مِن̍ی و رسول اﷲ پیش از بعثت بسیار به آن کوه بعبادت شدی و نخستین وحی بدانجا به او نازل شد. حِراو حُری کوهیست به مکه. فیه غار بعث فیه النبی ( ص ). ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ). نام غاری است که رسول ( ص ) پیش از بعثت بدانجا خلوت میگزید. چنان روایت است که زودتر از همه چیزی خدای تعالی اساس کعبه آفرید به دو هزار سال از هفتمین طبقه سفلی و چون آدم آنجا آمد جبرئیل هم پر به آن جایگاه زد تا اساس آن از قعر زمین بیرون آمد و بمعاونت فریشتگان آدم آنجا از سنگهای عظیم مانند دکانی بگرداند پنج کوه : طور سینا و طور زیتا و لبنان و جودی و حری. ( مجمل التواریخ و القصص ص 482 ). اکثر اوقات در غار حرا به استحکام قواعد ارکان عبادت می پرداخت و ریاض ریاضت و عبودیت را به آب نیاز و هوای اخلاص سرسبز و ناضر میساخت.... آنگاه در جبل حرا روح الامین خود را بر آن سرور ظاهر گردانید و گفت یا محمد منم جبرئیل فرستاده حق بسوی تو... ( حبیب السیر ج 1 ص 106 ). جریر درباره آن گوید :
اء لسنا أکرم الثقلین طراً
و اعظمهم ببطن حراء نارا.
و غیرمنصرف است زیرا که اسم خاص جائیست. حرام بن اصبغ گوید: از کوههای مکه بثیر است که کوهی شامخ است در برابر حراء و حراء بلندتر ازبثیر است و بر هیچیک گیاه نروید و آب ندارد و پشت آنها جبال عرفات است ، و متصل بدانست کوههای طائف که آب بسیار دارد. ( معجم البلدان ).