لغت نامه دهخدا
بخندید کز روز جنگ تتر
بدر کردم آن جنگجویی بدر.( بوستان ).گفت ای خداوند زمین لایق قدر بزرگوار پادشه نباشد دست همت به مال چو من گدا آلوده کردن که جو جو بگدائی فراهم آورده ام ، گفت که بتتر میدهم. ( گلستان ).
تتر. [ ت َ ت َ ] ( ع اِ ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل تَتَری و بمعنی چاپار و قاصد آورده است. ( دزی ج 1 ص 141 ).