در اویخته

لغت نامه دهخدا

( درآویخته ) درآویخته. [ دَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آویخته. آویزان. معلق : ماری دید در گردن همای پیچیده و سرش درآویخته. ( نوروزنامه ). تو گفتی خرده مینا بر خاکش ریخته است و عقد ثریا از تاکش درآویخته. ( گلستان ). تَکعنش ؛ درآویخته شدن پرنده دام. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( در آویخته ) آویخته آویزان معلق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت فال تماس فال تماس