اطمع

لغت نامه دهخدا

اطمع. [ اَ م َ ] ( ع ن تف ) طامعتر. پرطمعتر. آزمندتر.
- امثال :
اطمع من اشعب .
اطمع من طفیل .
اطمع من فلحس .
اطمع من قالب الصخرة.
اطمع من مقمور.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَطْمَعُ: طمع دارم
ریشه کلمه:
طمع (۱۲ بار)
امید. . در مجمع فرموده: طمع علاقه نفس است به نفع مظنون نظیر آن است امل و رجاء و نقیض آن یأس است. . از جمله آیات خدا آن است که برق را به شما می‏نمایاند تا هم بترسید و هم به رحمت خدا امیدوار باشید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم