لغت نامه دهخدا
طرود. [ طُ ] ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان طرود بخش مرکزی شهرستان شاهرود در 102هزارگزی جنوب شاهرود. دشت کویر، تابستان گرم ، زمستان معتدل. سکنه آن در حدود 2000 تن است. آب آن از قنات مهم کمی لب شور. محصول آن جو، ارزن ، مختصر گندم و پنبه و شلغم ، خربزه و هندوانه. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. مزارع چشمه سفید، تنگ قلی ، مهابیا، سعدا، شش بالا وسط و پائین ، صحن ، گرگاب ، انجیرود، مرزه ، دله ، چاه موش ( مسی ) درویش سالاران ، علیخان ، قنوره ، اورگاره ، بجارآباد، دره دائی جزء قصبه طرود است. دبستان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
طرود. [ طُ ] ( اِخ ) دهستانی است از بخش مرکزی شهرستان شاهرود. این دهستان تقریباً در 150هزارگزی جنوب باختری شاهرودو 100هزارگزی جنوب خاوری دامغان در حاشیه دشت کویرواقع شده. هوای آن زمستان معتدل و تابستان گرم. آب قرای آن از قنوات تأمین میشود. محصول عمده آن ارزن و جو و ذرت و شلغم و مختصر گندم و صیفی است. این دهستان از 8 آبادی و چندین مزرعه تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3500 تن است. مرکز دهستان قریه طرود میباشد. قراء مهم آن عبارتند از بیدستان و سطوه. راه دهستان مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
طرود. [ طَ ] ( اِخ ) ابن فَهْم بن عمرو. از قبیله قیس عیلان ، عدنانیه ، یکی از اجداد جاهلیان. شاعری از پسران وی بنام اعشی طرود در شعرای تازی نام برده شده است. منازل بنی طرود در زمین نجد بوده است و از آنجا به افریقیه داخل شدند. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 447 ).