سیه زبان

لغت نامه دهخدا

سیه زبان. [ ی َه ْ زَ ] ( ص مرکب ) سیاه زبان. بدزبان. عیبگو. || کسی که دعای بد او اثر کند. ( غیاث اللغات ). شخصی که زیر زبانش سخت سیاه باشد و نفرین او تأثیر داشته باشد و او را سق سیاه نیز گویند. ( آنندراج ) :
پیک بشارتی شد و اشک سفید پی
سهم سعادت آمده آه سیه زبان.میرالهی ( از آنندراج ).- سیه شدن زبان ؛ از کار افتادن زبان به سبب پر گفتن. ( آنندراج ) :
فقیه اگرچه سیه شد زبانش از تکرار
نیافت مسئله چون کلک تنگ شق ز کتاب.طغرا ( از آنندراج ). || سق سیاه شدن :
حذر از تیره روزی باید ای اهل سخن کردن
زبان چون شد سیه ویران کند شهری بنفرینی.محسن تأثیر ( از آنندراج ).رجوع به سیاه زبان شود.

فرهنگ فارسی

کسیکه دعای بد او اثر کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس استخاره کن استخاره کن فال زندگی فال زندگی فال ماهجونگ فال ماهجونگ