زوزن

لغت نامه دهخدا

زوزن. [ زِ ] ( اِ ) بمعنی درم باشد که بعربی درهم گویند و آن چهل و هشت حبه است. ( برهان ). درم را خوانند و آن را جوجن نیز گویند. این معنی از کتاب زند است. ( جهانگیری ). وزنه ای که درم نیز گویند و عبارت از چهل و هشت حبه است. ( ناظم الاطباء ). جوجن. نام سکه نقره ساسانی است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به جوجن شود.
زوزن. [ زو زَ ] ( اِخ ) شهر بزرگ و زیبایی است بین هرات و نیشابور. ( از انساب سمعانی ). ولایتی است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). دهی است در ولایت خراسان. ( جهانگیری ). شهری است در خراسان مابین هرات و نیشابور. ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث ) ( از منتهی الارب ). ولایتی است از خراسان و از آنجاست عمید اجل ابوسهل وزیر سلطان محمود... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شهری بود در خراسان میان نیشابور و هرات و زوزنی منسوب بدانست و اکنون مرکز دهستان جلگه زوزن است که در 66 هزارگزی جنوب غربی بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است. جلگه گرمسیرو سکنه آن 680 تن است. شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). شهرکی است [ به خراسان ] از حد نیشابور با کشت و برز و از وی کرباس خیزد. ( حدود العالم ). حمداﷲ مستوفی گوید: «سلامه و سنجان و زوزن از توابع خواف است و ملک زوزنی در آنجا عمارت عالی ساخت از میوه هایش انگور و خربزه و انار و انجیر نیکوست ، در آنجا ابریشم و روناس بسیار باشد». زوزن بگفته مقدسی در زمان او معمور بود و پشم بافانش شهرت داشتند. با قاین و سلام ( سلومک ) و فرجرد ارتباط داشت. از حیث موقعیت حائز اهمیت بود. یاقوت زوزن را به سبب کثرت داد و ستد و رونق تجارت بصره کوچک نام نهاده و به آتشکده ای در آنجا اشاره نموده است. ( سرزمین های خلافت شرقی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 483 ) : و من به دیوان رسالت خالی بنشستم و نامه ها به تعجیل برفت تا مردم و اسباب بوسهل به مرو و زوزن و نشابور و غور و هرات و بادغیس و غزنین فروگیرند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 330 ). و ما را هفده روز به طبس نگاه داشت و ضیافتها کرد... و رکابدار ازآن خود با من بفرستاد تا زوزن که هفتاد و دو فرسنگ باشد. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 126 ). و از قاین چون بجانب مشرق شمال روند به هیجده فرسنگی زوزن است. ( سفرنامه ناصرخسرو ایضاً ص 127 ). فی الجمله بسبب تشویشی که در زوزن بود از جهت عبید نیشابوری و تمرد رئیس زوزن یک ماه به قاین بماندم. ( سفرنامه ناصرخسرو ایضاً ص 128 ).

فرهنگ فارسی

شهری بود در خراسان میان نیشابور و هرات و زوزنی منسوب بدانست و اکنون دهی است در ۶۶ کیلومتری جنوب غربی خواف ( شهرستان تربت حیدریه ) جلگه گرمسیر و سکنه آن ۴۸٠ تن . شغل مردم کشاورزی گله داری قالیچه و کرباس بافی است .
یا ملک زوزن ملقب به موید الملک قوام الدین از تابعین سلطان علائ الدین محمد خوارزمشاه نام پادشاهی بوده .

دانشنامه عمومی

زوزن (روستا). زوزن، روستایی است از توابع بخش جلگه زوزن و در شهرستان خواف استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان زوزن قرار داشته و بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ( ۷۴۴خانوار ) ٢۶٧٧ نفر بوده است.

• مسجد ملک زوزن
آثار بدست آمده در شهر ویران شده زوزن مربوط به سدهٔ ۴ تا ۷ ه‍. ق است. این شهر در ۳۰ شهریور ۱۳۷۸ با شمارهٔ ثبت ۲۴۲۱ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
زوزن (ولایت). زوزن؛ یکی از ولایت های دوازده گانه ربع نیشابور خراسان؛ مرکز این ولایت، زوزن نام داشته است. جغرافیدانان و تاریخنگاران، ولایت زوزن را منطقه ای گسترده میان نیشابور و هرات دانسته اند که محدثان و شاعران عربی سرای بسیاری از آن برخاسته اند و به همین خاطر به آنجا لقب «بصره صغیره» یا «بصره کوچک» داده اند. ولایت زوزن را در جغرافیای امروز، با بخش جلگه زوزن از توابع شهرستان خواف و حدی از پیرامون آن در استان خراسان رضوی ایران مطابقت داده اند.
زوزن؛ از ولایت های ربع نیشابور ؛ یاقوت حموی، از وجود آتشکده ای در ناحیه زوزن خبر می دهد که علت نامگذاری زوزن نیز به آن وابسته است.
زوزن، در کتاب تاریخ الحاکم، در شمار ولایت های دوازده گانه نیشابور، و دربارهٔ آن آمده است: ولایت زوزن، عمارات ( عمارت ها ) و علماء آن مستغنی ( بی نیاز ) از بیان. محمد مقدسی در احسن التقاسیم، نیشابور را به دوازده ولایت ( بشت، بیهق، کویان ( جوین ) ، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه و رخ ) ، سه خزانه ( طوس، نسا، ابیورد ) ، یک قصر ( بوزجان ) و یک دار ( زوزن ) دسته بندی نموده و دربارهٔ دار ( = خانه، سرای ) زوزن نوشته است: دار یا شهرکی بزرگ است در چهل فرسنگی مرکز ( نیشابور ) ، آباد است و پر از جولاهگان و لباده دوزانست. یاقوت حموی، زوزن را کوره ( ناحیه ) ای وسیع میان هرات و نیشابور معرفی نموده که از توابع نیشابور است. در معجم البلدان، شمار قریه ها ( روستاها ) ی این ولایت را صدو بیست و چهار آورده است.
یاقوت حموی، به نقل از بیهقی، زوزن را نام ولایتی دانسته که قصبه ( شهر مرکزی ) آن به همین نام زوزن است. از شهر زوزن، آثاری هنوز باقی است؛ از جمله مسجدی بسیار کهن احتمالاً قرن ششم هجری. از محصولات ولایت زوزن، به کرباس، ابریشم، روناس، صنعت پشم بافی و همچنین به موقعیت خوب تجاری و بازرگانی این منطقه، که با قاین و سلومک و فرجرد ارتباط داشته، اشاره نموده اند. عده بسیاری از شاعران و ادیبان عربی سرای خراسان، از ناحیه زوزن برخاسته اند و به همین دلیل آنجا را «بصره صغیره» یا «بصره کوچک» می خوانده اند. در تاریخ نیشابور الحاکم، از عالمان و بزرگان منسوب به زوزن، همچون
• ابواسحق ابراهیم بن خلد زوزنی
• ابوعمرو زوزنی کاتب ( احمد بن محمد بن ابراهیم )
• ابو یعقوب زوزنی ( اسحق بن ابراهیم بن عبدالملک نیشابوری )
• ابوعلی شاعر زوزنی ( حمزة بن احمد بن محمد بن حمزه فقیه )
• ابومحمد زوزنی ( عبداللخ بن محمد بن ابراهیم نیشابوری )
• ابوسهل وراق زوزنی ( محمد بن احمد بن سهل )
• ابوعمرو زوزنی نیشابوری ( محمد بن عبدک ) ، *محمد بن علی بن عبدالله زوزنی
• ابوالعباس زوزنی ( محمد بن ولید )
• ابوعمران زوزنی نیشابوری ( موسی بن ابراهیم بن سعد )
• ابوالعباس زوزنی ( ولید بن احمد بن محمد بن ولید )
• یحیی بن منصور زوزنی یاد شده است.
• ابوسهلی زوزنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم