لغت نامه دهخدا
اندر این رسته راستکاری کن
تا در آن رسته رستگار شوی.سنایی.یکی از شما دو شود رستگار
خورد باده از دست وی شهریار.نظامی.راستی آور که شوی رستگار
راستی از تو ظفر از کردگار.نظامی.خزینه که با تست بر تست بار
چو دادی به دادن شوی رستگار.نظامی.خواهی که رستگار شوی راستکار باش
تا عیبجوی را نرسد بر تو مدخلی.سعدی.