دچار شدن

لغت نامه دهخدا

دچار شدن. [ دُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تلاقی. ملاقی شدن. برخوردن. بهم رسیدن. تصادم. ناگهان بهم رسیدن. برخوردن به ناموافقی یا امر ناملایمی : تیاس موضعی است و در آن موضع لشکر بنوعمرو با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. ( منتهی الارب ) :
گر شود مرد ره به چاه دچار
به که گردد به قرض خواه چار.مکتبی.|| مبتلا شدن. گرفتار گشتن. مبتلی گشتن. ابتلاء: تفضیح : دچار فضیحت شدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بر خورد به سخصی نا موافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم . ۲ - گرفتار شدن . مبتلا گشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم