دست شوی

لغت نامه دهخدا

دست شوی. [ دَ ] ( نف مرکب ) دست شوینده. شوینده دست. کسی که دست را می شوید. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص مرکب ) دست شوئی. تغسیل ید :
بدو گفت کاین بار بر دست شوی
تو با آب جو هیچ تندی مجوی.فردوسی.- دست شوی کردن ؛ دست شستن. تغسیل ید :
ز بیغاره آن زن نغزگوی
ز ناخورده خوان کرد شه دست شوی.نظامی. || ( اِ مرکب ) آب که دست با آن شسته اند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آب دست کن :
لگن ز زردی من زعفران سوده شود
چو دست شوی ز دستم فروشود به لگن.ازرقی. || آبی که با آن دستها را می شویند. ( ناظم الاطباء ). || چیزی خوشبو که بعد از خوردن دست بدان بشویند. ( آنندراج ). آب آلوده به خوشبویها برای دست شوئی :
هر دو درین فتنه ازین دست شوی
کآبخور جوی برآمد ز جوی.میرخسرو ( از آنندراج ).|| گیاهیست که دست بدان شویند. || اشنان. || لگن و طاس دست شوئی. ( ناظم الاطباء ). دستشویی. و رجوع به دستشویی شود.

فرهنگ فارسی

دست شوینده . کسی که دست را می شوید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت فال زندگی فال زندگی فال شمع فال شمع