حبیه

لغت نامه دهخدا

( حبیة ) حبیة. [ ح َ بی ی َ ] ( اِخ ) کوره ای به زمین یمن از نواحی سبا و بدانجا قلعه ای است موسوم به حب.
حبیة. [ ح ُب ْ بی ی َ ] ( اِخ ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: گروهی از متصوفه مبطله باشند. و قول و معتقد ایشان آن است که بنده چون به درجه محبت رسد تکلیفات شرعیه از او ساقط شود و محرمات بر او مباح می گردد و ترک صلات و صیام و حج و زکات و سایر شعائر اسلام و ارتکاب آثام بر او مباح گردد. پناه می بریم به خداوند از این اعتقاد، چه آن بدون شک و ریب کفر صریح است ، چنانکه در توضیح المذاهب گفته است. و در بعض کتب آمده است : فرقه ای از مشبهة که گویند: خدای تعالی را نپرستند نه از خوف و نه از طمع بلکه از حب و دوستی.
حبیة. [ ح ِ ی َ ] ( ع اِ ) حبوة. و آن نوعی از نشستن است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نوعی از نشتن است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال راز فال راز