لغت نامه دهخدا
جداقیه. [ ج ِ ق َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد از شهرستان تبریز. این ده در سی و شش هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد وسه هزارگزی بشوسه میانه - تبریز قرار دارد. محلی است جلگه و آب و هوای آن معتدل است و 202 تن سکنه دارد. آب مشروب آن از رودخانه تأمین میشود و محصول آنجا غلات و درخت تبریزی است و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
جداقیه. [ ج ِ ق َ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. این ده در بیست و چهارهزارگزی جنوب خاوری حسن آباد سوگند و در کنار رودخانه قزل اوزان قرار دارد. محلی است کوهستانی و سردسیر و 150 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان ، قالیچه و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
جداقیه. [ ج ِ ق َ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد از بخش قروه شهرستان سنندج. این ده درسی هزارگزی خاورقروه و نه هزارگزی شمال شوسه قروه به همدان قرار دارد. محلی است سردسیر و در دامنه واقع شده است. و 255 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی گله داری و زراعت و راه آن مالرو است و در تابستان از دو سر اتومبیل میتوان برد. صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
جداقیه. [ ج ِق َ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج از شهرستان مراغه. این ده در چهل هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و پنجاه هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب قرار دارد. محلی کوهستانی و معتدل است. 108تن سکنه دارد. آب مشروب آن از رودخانه آیدوغموش تأمین میشود و محصول آنجا غلات ، نخود و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).