جام گیر

لغت نامه دهخدا

جام گیر. ( نف مرکب ) شراب خوار. ( بهار عجم از ارمغان آصفی ). جام گیرنده. پیاله گیر. قدح گیر :
تو شمشیرگیری و او جام گیر
تو بر سر نشینی و او بر سریر.نظامی.چو کیخسرو از می شود جام گیر
چرا جام خالی بود بر سریر.نظامی.این دو سه روزی که شدی جام گیر
خوش خور و خوش خفت و خوش آرام گیر.نظامی.|| کنایه از شرابخوار. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

شراب خوار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال راز فال راز