تیر قد

لغت نامه دهخدا

تیرقد. [ ق َ ]( ص مرکب ) راست بالا. تیربالا. تیرقامت. سهی قد. قد و اندامی چون تیر راست و بلند. قامت تیروار :
ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان
نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا.سوزنی.رجوع به تیربالا و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

راست بالا تیر بالا تیر قامت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس فال انبیا فال انبیا فال جذب فال جذب