تیروار

لغت نامه دهخدا

تیروار. ( اِ مرکب ) تیر پرتاب. مقداری از مسافت که یک تیر را چون بیفکنند پیماید. به مسافت پرتاب تیری. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) :
از آن بیشه برتر یکی تیروار
یکی کوه بینی سیه تر ز قار.فردوسی.گشته پران از کف او نیزه و زوبین و تیغ
در هوا ده تیروار راست در ده تیروار.مسعودسعد.اصلاح زهره آن است که هر دو سر آن ببندند و در آب بجوشانند چندانکه مردی دو تیروار برود یا سه تیروار پس از آن به سایه خشک کنند و نگاهدارند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) و آوازاو ( ملک ماران ) از یک تیروار بکشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || ( ص مرکب ) تیرمانند. راست چون تیر. همانند تیر در راستی :
کمانم از پی آن تیروار قامت او
وزو مرا همه درد و غم است قسمت وتیر.سوزنی.رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تیر پرتاب مقداری از مسافت که یک تیر را چون بیفکند پیماید به مسافت پرتاب تیری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال کارت فال کارت فال سنجش فال سنجش