تعاند

لغت نامه دهخدا

تعاند. [ ت َ ن ُ ] ( ع مص ) با یکدیگر عناد داشتن. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح فلسفه ) نزد حکما عبارت است از تقابل بین دو امر وجودی ، بنحوی که تعقل یکی از آن دو امر، موقوف به تعقل امر دیگر نباشدو بین آن دو امر نیز اختلاف و تباعد بسیار وجود نداشته باشد و در این حال این دو امر بنام متعاندین نامیده می شوند. مانند سرخی و زردی که هر دو را نسبت به یکدیگر متعاندین خوانند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ معین

(تَ نُ ) [ ع . ] (مص ل . ) عناد ورزیدن .

فرهنگ عمید

با همدیگر عناد کردن، با هم ستیزه کردن.

فرهنگ فارسی

باهمدیگرعنادکردن، باهم ستیزه کردن
۱ -( مصدر ) با هم عناد ورزیدنبا یکدیگر ستیزه کردن . ۲ -( اسم ) عناد ستیزه . جمع : تعاندات .

ویکی واژه

عناد ورزیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال ای چینگ فال ای چینگ فال زندگی فال زندگی فال تک نیت فال تک نیت