بی همه چیز

لغت نامه دهخدا

بی همه چیز. [ هََ م َ / م ِ ]( ص مرکب ) ( از: بی + همه + چیز ) ( در تداول عامه ) بی همه چی. که هیچ چیز ندارد از سجایا و محاسن اخلاقی. که فاقد سجایای اخلاقی است. که هیچگونه از اخلاق حسنه در او نیست. آنکه هیچ صفت از صفات خوب ندارد. فاقد همه ٔصفات خوب. فاقد صفات حسنه. دور از اخلاق نیک. که عهدو زنهار و دوستی نداند. سخت بداخلاق. ( یادداشت مؤلف ). || ( ق مرکب ) بی همه چیز میگویم ؛ ( کنایه از ) بی فکری دیگر پنهان کرده از شما. ( یادداشت مؤلف ). || بی قصد استهزاء و یا اضراری. ( یادداشت مؤلف ). || بی شوخی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

که هیچ چیز ندارد از سجایا و محاسن اخلاقی که فاقد سجایای اخلاقی است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال انگلیسی فال انگلیسی فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت