بی موجب

لغت نامه دهخدا

بی موجب. [ م َ / مُو ج ِ ] ( ص مرکب )( از: بی + موجب عربی ) بی سبب. بیوجه. ( آنندراج ). بدون سبب. بدون دلیل. ( ناظم الاطباء ). رجوع به موجب شود.

فرهنگ فارسی

بی سبب . بی وجه . بدون سبب . بدون دلیل .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال لنورماند فال لنورماند فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال رابطه فال رابطه