گیاه زار

لغت نامه دهخدا

گیاه زار. ( اِ مرکب ) علفزار.مرتع. گیاه خور. گیاخورد. گیاچر. چراگاه. چمنزار : شتر داند که گیاه زار کجا است تا آنجا شود. ( ابوالفتوح ج 3 ص 328 ). از زمین بیرون آورد آب و گیاه زار. ( ابوالفتوح ج 5 ص 472 ). گله ها که در آن نواحی و گیاه زارهای آن مراعی یافت ، براند و بر حشم خویش قسمت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 191 ). مراد به سائمه آن است که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن یکسان بوند چریده باشند. ( تاریخ قم ص 17 ). رجوع به گیازار شود.

فرهنگ عمید

جایی که گیاه بسیار دارد، علفزار، مرغزار.

فرهنگ فارسی

( اسم ) علف زار مرغزار مرتع : هاجر و اسمعیل را دیدند زنی و کودکی طفل تنها بی مردی و انیسی و آبی روا دیدند و گیاه زاری ...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی فال درخت فال درخت