گرده برداشتن. [ گ َ دَ / دِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) طراحی کردن.نوعی عکس برداری با خاکه زغال و جز آن : شد غبارآلوده خط روی چون گلنار تو حسن گویی گرده برمیدارد از رخسار تو.سعید اشرف ( از آنندراج ).[ گر ] از خاک مانی قلم داشتی ( ؟ ) ز دشت نجف گرده برداشتی.ملاطغرا ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) با خاک. زغال و غیر آن تصویر چیزی را طرح کردن طراحی کردن : شد غبار آلوده خط روی چون گلنار تو حسن گویی گرده بر میدارد از رخسار تو . ( سعید اشرف )