واز واز

لغت نامه دهخدا

وازواز. [وازْ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) بازباز. با فاصله. مجزی.
- وازواز راه رفتن ؛ هنگام رفتن پایها را دور از یکدیگر نهادن. گشاد گشاد رفتن.
وازواز. ( اِخ ) یاقوت از احمدبن محمد همدانی آرد که آن موضعی است به نهاوند و افسانه ای برای آن ذکر کرده است. رجوع به معجم البلدان ذیل وازواز شود.

فرهنگ فارسی

(صفت ) باز باز بافاصله مجزی واز واز راه رفتن .
یاقوت از احمد بن محمد همدانی آرد که آن موضعی است به نهاوند و افسانه ای برای آن ذکر کرده است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال فنجان فال فنجان فال نخود فال نخود فال چای فال چای