هنرجو ی

لغت نامه دهخدا

هنرجوی. [ هَُ ن َ ] ( نف مرکب ) هنرآموز. هنردوست. جوینده هنر. || دلیر. مبارز :
ز دشمن کی حذر جوید هنرجوی
ز دریا کی بپرهیزد گهرجوی ؟فخرالدین اسعد.

فرهنگ فارسی

( هنرجو ی ) (صفت اسم ) ( نو ) شاگردی که درهنرستان تحصیل میکند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فنجان فال فنجان استخاره کن استخاره کن