نیکو خط

لغت نامه دهخدا

نیکوخط. [ خ َطط ] ( ص مرکب ) خوش خط : بومنصور فاضل و ادیب و نیکوخط بود. ( تاریخ بیهقی ص 274 ). برنای به کارآمده و نیکوخط و در دبیری پیاده گونه. ( تاریخ بیهقی ص 347 ). برنائی خویشتن دار و نیکوخط است و از وی دبیری نیک آید. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

خوش خط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت