لازم داشتن. [ زِت َ ] ( مص مرکب ) بدو نیاز داشتن. رجوع به لازم شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) احتیاج داشتن نیاز داشتن . لازم شدن .( مصدر ) واجب گشتن ضرور شدن : پس لازم شود که نفس مرکب بود از اسطقسات . یا لازم شدن برهان ( حجت دلیل ) . ثابت شدن آن . یا لازم شدن بیع . مدت خیار آن گذاشتن .