عطف کردن

لغت نامه دهخدا

عطف کردن. [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روی برگردانیدن. برگشتن. از سویی گشتن و سوی دیگر روی کردن : بر آن بود که عطفی کند بر جانب کالف تا راه آموی گیرد. ( تاریخ بیهقی ص 232 ).
- عطف زمام کردن و عطف عنان کردن ؛ سر ستور را برگردانیدن و برگشتن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).
|| سخن را به سخنی بازگردانیدن. سخنی را به سخنی بستن با حرفی چون واو و امثال آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به عطف ( مص ) شود. || کنایه از روی برگردانیدن باشد، خواه به خشم و ناز و خواه به قهر و غضب. ( برهان ). کنایه از یک طرف شدن. ( آنندراج ). کنایه از رو برگردانیدن است به خشم و قهر. ( انجمن آرا ) :
عطف کنم لیک از بیم کس
از پی تعظیم شکوه تو بس.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

روی برگردانیدن برگشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال فرشتگان فال فرشتگان فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ابجد فال ابجد