سیاه اب

لغت نامه دهخدا

( سیاه آب ) سیاه آب. ( اِ مرکب ) مروارید که رنگ او بسیاهی زند. ( جواهرنامه ). || آبی که از زمین های باطلاقی زهد و با آن مزارع را آبیاری توان کرد. فاضل آب زراعت که زمین را باطلاق کند. نهر یارودی که از زه کشی حاصل آید. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. آب تیره و گل آلود، سیاه آب، آب سیاه.
۲. مرکّب سیاه که با آن بنویسند: رنگ های نیک از خُمّ صفاست / رنگِ زشتان از سیاهابه جفاست (مولوی: ۶۵ ).

فرهنگ فارسی

( سیاه آب ) آب تیره و گل آلود .
مروارید که رنگ او بسیاهی زند آبی که از زمین های باطلاقی زهد و با آن مزارع را آبیاری توان کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم