رخصت نمودن

لغت نامه دهخدا

رخصت نمودن. [ رُ ص َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) اجازه دادن. اذن دادن. دستوری دادن. || مرخص کردن : خان فتح نشان گوش و بینی آنها بریده رخصت نمود. ( تاریخ گلستانه ). و رجوع به رخصت کردن شود.

فرهنگ فارسی

اجازه دادن اذن دادن دستوری دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم