لغت نامه دهخدا
زین سخن هر سه تن بجای شدند
توشه بستند و رهگرای شدند.امیرخسرو ( از آنندراج ).جگربر نوک مژگان خوشه بندد
فلک بر دوش انجم توشه بندد.زلالی ( از آنندراج ).بر کمر از ترک جهان توشه بست
در صف مردان مجرد نشست.وحید ( ایضاً ).توشه ای چون پاره دل بر میانت بسته اند
مرکبی چون ابلق لیل و نهارت داده اند.صائب ( از آنندراج ).