بی حمیتی

لغت نامه دهخدا

بی حمیتی. [ ح َمی ی َ ] ( حامص مرکب ) بی غیرتی. بی عار و ننگی : بی حمیتی پسر کاکو و دیلمان و گردان ایشان را دیده ام. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 533 ). و اگر دیگر چون رضا ( ع ) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. ( کتاب النقض ص 365 ).

فرهنگ فارسی

۱ - نامردی مقابل حمیت . ۲ - بی ناموسی بیغیرتی مقابل حمیت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اوراکل فال اوراکل فال انگلیسی فال انگلیسی فال اعداد فال اعداد