برهان کردن

لغت نامه دهخدا

برهان کردن. [ ب ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) استدلال. برهان آوردن. اقامه دلیل کردن. اقامه بیّنه کردن :
گر این صورت ِ کرده جنبان کنی
سزد گر ز جنبنده برهان کنی.فردوسی.وندر کتاب بر سخن منطقی
چون آفتاب روشن برهان کنم.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

استدل برهان آوردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم