باز گو کردن

لغت نامه دهخدا

بازگوکردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تکرار کردن سخنی را. || بروی کسی آوردن گناهی راکه از آن خجل و پشیمان است. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

(دَ )(مص م . ) روایت دوبارة مطلب .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تکرار کردن سخنی اعاده کردن مطلبی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم