این و ان

لغت نامه دهخدا

( این و آن ) این و آن. [ ن ُ ] ( ترکیب عطفی ، ضمیر مبهم مرکب ) اشاره بقریب و بعید. ( مؤید الفضلا ) ( هفت قلزم ). || تن و جان. || ظاهر و باطن. || اشخاص مختلف. کسان متعدد. ( فرهنگ فارسی معین ). || مرادف فلان و بهمان :
مثل هست این که جامه تن زیان باشد هر آنکس را
که سال و مه نباشد جز بجان این و آن مهمان.ناصرخسرو.گر من اسیر مال شوم همچو این و آن
اندر شکم چه باید زهر جگرمرا.نظامی.چون تو عهد خدای نشکستی
عهده بر من کز این و آن رستی.نظامی.بینیم زمین و آسمان را
جوئیم یکایک این و آن را.نظامی.و آنکس که مشفقست و دلش مهربان ماست
در جستن دوا به بر این و آن شود.سعدی.و گر خودپرستی شکم طبله کن
در خانه این و آن قبله کن.سعدی.

فرهنگ فارسی

( این و آن ) ۱ - اشخاص مختلف کسان متعدد : هر سخن را باین و آن نباید گفت . ۲ - تن و جان. ۳ - ظاهر و باطن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم