( آزادکرد ) آزادکرد. [ ک َ ] ( ن مف مرکب ) آزادکرده. آزادشده. عتیق. معتق. محرّر. مولی : همه گفتند ما فرمان توکنیم و بنده و آزادکرد تو باشیم. ( تاریخ سیستان ). من آزاد آزادکردان اویم که بنده ست چو من هزاران هزارش.ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
( آزادکرد ) آزادکرده، آزادشده: من آزاد آزادکردان اویم / که بنده ست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو: ۳۳۷ ).