فرمان فرمای

لغت نامه دهخدا

فرمان فرمای. [ ف َ ف َ ] ( نف مرکب ) امیر. ( زمخشری ). فرمان فرما.حاکم. آمر. مجری احکام. ( ناظم الاطباء ) :
هرکه او خدمت فرخنده او پیشه گرفت
بر جهان کامروا گردد و فرمان فرمای.فرخی.رجوع به فرمان فرما شود.

فرهنگ فارسی

( فرمانفرما ی ) ( صفت ) فرمانروا حاکم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم