سر جنباندن

لغت نامه دهخدا

سر جنباندن. [ س َ جُم ْ دَ ] ( مص مرکب ) سر تکان دادن. || سر تکان دادن ستایش و تحسین را. باتکان دادن سر نمودن خشنودی و رضایت را :
به بایستگی خورد و جنباند سر
که خوردی ندیدم بدینسان دگر.نظامی.ز جنباندن بانگ چندین جرس
سری در سماعش نجنباند کس.نظامی.رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

۱ - حرکت دادن سر . ۲ - تحسین کردن تمجید کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم