لغت نامه دهخدا
سحنون. [ س َ ] ( اِخ ) ابن عثمان بن سلیمان بن احمدبن ابی بکر مداوی. قبر او در بنی وعزان که قبیله ای است بنواحی و نشریس و مشهور است و زائران از پی تحصیل برکت نور او بزیارت او روند. او در قرن یازدهم هجری بسر میبرد و در ملیانه فقه آموخت. او راست : مفید المحتاج علی المنظومة المسماة بالسراج ، وآن شرحی است بر منظومه شیخ عبدالرحمان اخضری در علم فلک. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1011 شود.
سحنون. [ س َ ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن عبدالحکیم بن عمران الاوسی الدکالی مالکی مقری نحوی مکنی به ابوالقاسم و ملقب به صدرالدین. از او علی بن مختار حدیث شنیده است. او امامی عارف به مذهب بود و در شوال سال 695 هَ. ق. به اسکندریه بسن متجاوز از هشتاد سال در گذشته است. ( حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و قاهره ص 233 ).
سحنون. [ س َ ] ( اِخ ) عبدالسلام بن سعیدبن حبیب بن حسان بن هلال بن بکاربن ربیعه تنوخی ملقب به سحنون و مکنی به ابوسعید. فقیهی مالکی است. بر ابن قاسم و ابن وهب و اشهب علم آموخت ، سپس ریاست علمی مغرب بدو منتهی شد. اصل او از حمص است. قضاوت قیروان یافت و مردم مغرب بقول او استناد کنند. وی کتاب مدونة را بر مذهب مالک تصنیف کرد. ولادت او شب اول رمضان سال 160 هَ. ق.بود و روز سه شنبه نهم رجب سال 240 درگذشت. رجوع به وفیات الاعیان و الاعلام زرکلی و معجم المطبوعات شود.